جدول جو
جدول جو

معنی تره وشی - جستجوی لغت در جدول جو

تره وشی
نوعی سبزی صحرایی
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فره وش
تصویر فره وش
(دخترانه)
مرکب از فره (شکوه) وش (پسوند شباهت)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از اره کشی
تصویر اره کشی
شغل و عمل اره کش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فره وش
تصویر فره وش
فروهر، در آیین زردشتی ذره ای از ذرات نور اهورامزدا که در وجود هر کس به ودیعه نهاده شده و کار او نورافشانی و نشان دادن راه راست به روان است و پس از مردن شخص، راه بالا را می پیماید و به منبع اصلی خود می پیوندد و فقط روان است که از جهت کارهای نیک یا بد که مرتکب شده پاداش می بیند، فرور
فرهنگ فارسی عمید
(دَ رِ وَ)
دهی است از دهستان طرهان بخش طرهان شهرستان خرم آباد. واقع در 42هزارگزی شمال باختری کوهدشت و 42هزارگزی شمال باختری راه فرعی خرم آباد به کوهدشت، با 300 تن سکنه. آب آن از چشمه ها و راه آن اتومبیل رو است. ساکنین آن از طایفۀ کاکاوند و چادرنشین هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(بَرْ رَ / رِ کُ)
بره کشتن. عمل بره کشتن.
- بره کشی داشتن، در گرمی و رواج بودن بازار کالایی. استفادۀ زیاد از میزان کردن. (از فرهنگ عوام).
- بره کشی (بره کشان) فلان دسته است، زمان استفاده های مالی آنان و زمان خوش گذرانی آنهاست. (از یادداشت دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(اَرْ رَ / رِ کَ / کِ)
عمل ارّه کشیدن
لغت نامه دهخدا
(تِلْ لَ / لِ کَ / کِ)
تعب بری برای کسی بی مزدی یا با مزدی سخت کم. بیگاری گونه ای. بیگاری: تا جوان بودم و می توانستم تله کشی شان را بکنم خوب بودم، حالا دیگر بد شدم. وبا کردن صرف می شود. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(تَهْ)
آن چیزی که زنان در زیر شلوار پوشند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَرَ / رِ یِ)
طیطان. طیطانه. گندنای بری. گندنای جبلی. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). و رجوع به طیطان و طیطانه و ترۀ صحرایی شود
لغت نامه دهخدا
(تَ رَ / رِ یِ)
تره ای است که بغایت تلخ بود. (فرهنگ جهانگیری) (فرهنگ رشیدی). تره ای باشد شبیه تبرخون (ترخون) لیکن به غایت تلخ است. (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(قَ رَ وَ)
دهی از دهستان چمچمال بخش صحنۀ شهرستان کرمانشاهان واقع در 20 هزارگزی جنوب باختری صحنه و 3 هزارگزی جنوب شوسۀ کرمانشاه به همدان. موقع جغرافیایی آن دشت و هوای آن سردسیر است. سکنۀ آن 150 تن. آب آن از رود خانه گاماساب و محصول آن غلات، حبوبات، توتون. شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد. تابستان از طریق فراش اتومبیل میتوان برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(نَ رَ / رِ کَ / کِ)
در اصطلاح بنایان، چیدن آجر به قطر در کنار مرزهای باغچه و جز آن. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(تْ رِ)
شهر و مرکز ناحیه ای است در ایالت کیوی و در قلمرو دولت آزادایرلند قرار دارد. صاحب قاموس اعلام ترکی در ذیل ترالیه آرد: قصبه ای است در ناحیۀ مونستر از ایرلند که در ساحل رود لبه قرار دارد و از مصب همین رود که در ساحل اقیانوس اطلس واقع است 2 هزار گز فاصله دارد. این قصبه مرکز ایالت کیوی است و 12500 تن سکنه دارد
لغت نامه دهخدا
تصویری از اره کشی
تصویر اره کشی
کاراره کش عمل و شغل اره کش با اره چیزی را قطع کردن
فرهنگ لغت هوشیار
پایان یافتن و انجام محاسبات یک فصل چرای دام و ترک گاو سرا
فرهنگ گویش مازندرانی
به سوی خانه
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی علف
فرهنگ گویش مازندرانی
کوله پشتی چوپانان و کشاورزان که از جنس پشم بوده و دست بافت
فرهنگ گویش مازندرانی
دل نگران، مضطرب، جنب و جوش
فرهنگ گویش مازندرانی
زیر آب شیراوانی، زیرشیروانی
فرهنگ گویش مازندرانی